یک بغل کتاب مهربانی

دست نوشته یک راهنمای مهربان که کتابهاشو‌تمیز و مرتب به کتابخونه آموزشگاه هدیه کرد تا برسه به دست یه فراگیر دیگه و این مسیر ادامه پیدا کنه.

ای کاش که همه ما یاد بگیریم که می‌توان مهربان بود حتی با چند عدد کتاب و یک هدف قشنگ.

ما ایستاده ایم توی مرکز یک دایره‌ ی عجیب، دایره‌ای آنقدر بزرگ که هر کدام‌مان به اندازه ی کافی برای خودمان جا داریم و آنقدر کوچک که برای انجام هر کاری به هم وابسته ایم، حالا بگذریم که این وابستگی را میشود شکل قشنگ‌تری هم تجربه کرد مثل دلبستگی، دلبستگی به آدمها، دلبستگی به موجودات زنده ی دیگری جز آدمها و دلبستگی به اصلِ طبیعت!
همان چیزی که ما سعی میکنیم توی قلبِ موسسات گردشگری و در طی دوره های راهنمای گردشگری شدن، زیر و بمِ این دوست داشتن را یاد بگیریم. که زبانِ درخت‌ها و سنگ‌ها و پرنده ها و حشرات و کویر و جنگل و دریا را‌ بلد باشیم، بدانیم مثلا شب‌های کویر از طریق ستاره ها چطور طی طریق کنیم یا مثلا توی بیابان‌های دشت مرکزی نکند پای‌مان به سنگی بخورد که در واقع پناهِ یک خزنده‌ی بومی ست یا توی ساحل جنوب جز آفتاب گرفتن و آبتنی، مراقب تخم‌های ریزِ لاک‌پشت ها باشیم یا حتی توی جنگل‌ وقتی دسترسی‌مان به اولیه ترین امکانات کوتاه میشود چطور از دستِ مهربان جنگل برای خودمان راه نجات بسازیم… راستش این‌ها را طی کلاس‌های گردشگری، قصه به قصه، کلمه به کلمه و حرف به حرف از دل کتاب‌ها و گنجینه‌ی اساتیدمان به خوبی از بر میشویم.
آنقدر که بعدش خودمان را با خاک و آب و آتش یکسان ببینیم و آن‌قدرتر که بعدش فکر کنیم من درین دایره‌ی خیلی بزرگ و خیلی کوچکِ به‌هم پیوسته چه نقشی دارم؟
و بعد یک روز وقتی مُهر سبز قبولی را توی کارنامه‌ات دیدی، تمام کتابهای دوست‌داشتنی‌ات را از قفسه ی کوچک کنار اتاق خودت، بسته کنی تا ببری به “موسسه” همان‌جایی که گویی زبانِ قصه‌گویِ سلیمان را در طبیعت به تو یاد داده، تا برای حفاظت از جنگل و آسمان و آب هم که شده، کتاب‌های تو “دست به دست” بشود برای داوطلبین بعدی موسسه…
آخر میدانی روایت قصه ی این دایره ی عجیب لامنتاهی(دنیا) به سلیمان‌های بیشتری نیاز دارد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *